Powered By Blogger

من عاشق ،عاشق شدنم


يكي را دوست مي دارم ،
 ولي افسوس او هرگز نمي داند 
نگاهش مي كنم ،شايد بخواند از نگاه من ،
 كه او را دوست دارم 
ولي افسوس او هرگز نگاهم را نمي خواند
 به برگ گل نوشتم من ، 
كه او را دوست مي دارم 
ولي افسوس ، او گل را به زلف كودكي آويخت ،
 تا او را بخنداند 
صبا را ديدم و گفتم صبا ، دستم به دامانت 
بگو از من به دلدارم ،
 تو را من دوست مي دارم 
ولي ناگه ، ز ابر تيره برقي جست
 و روي ماه تابان را بپوشانيد 
من به خاكستر نشيني ، عادت ديرينه دارم 
سينه مالا مال درد ، اما دلي بي كينه دارم
 پاكبازم من ولي ، 
در آرزويم عشق بازي مثل هر جنبنده اي ،
 من هم دلي در سينه دارم 
من عاشق ، عاشق شدنم 
در كدامين مكتب و مذهب ،
 جرم است پاكبازي در جهان ،
 صدها هزاران پاكباز ،
 در سينه دارم 
كار هر كس نيست مكتب داري
 اين پاكبازان هديه از سلطان عشق ،
 بر هر دو پايم پينه دارم 
من عاشق ،عاشق شدنم 
من از بيراهه هاي هله بر مي گردم و
 آواز شب دارم هزار و يك شبي ديگر ،
 نگفته زير لب دارم 
مثال كوره مي سوزد تنم از عشق ،
 اميد طَرب دارم 
حديث تازه اي از عشق مردان حَرب دارم
 من عاشق عاشق شدنم ،
 من عاشق عاشق شدنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر