Powered By Blogger

۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

آخرين روز



آخرين روز يار محبوب است
دل سركشم چه محجوب است
آخرين بار بينمش در بر خويش
دلم افسرده شد ز غم پر ريش
درد با من دل شكسته همزاد است
بازهم عشق چون فسانه  بر باد است
شده ام دل شكسته و خسته
ديده  و جان براه او بسته
دگر از رويش نشان نخواهم ديد
دگر از بويش جوان نخواهم شد
دل وامانده ام به زنجير است
چه كنم دست سرنوشت اين است
روزي آمد و روزي ميرود  به راه خودش
من ميمانم و تنهايي و خاطرات خوشش
روزي از راه آمد با نويد بهار
روزي از كنارم رود با غم پاييز
روزي آمد شكوفه در دستش
مژدة عشق جاوداني داد
خنده هاي شاد و مستانه اش
به اميدم شميم كامراني داد
روزي آيد با نگاه خسته وسرد
بر لبانش تبسمي نشسته ز درد
واژة  وداع  را هديه كند
آخرين ديدار را هديه كند
من ديوانه دل به زنجيرم
من اسير فسانه هاي ديرينم
باورم عشق ليلي و مجنون
باورم ناله هاي فرهاد است
باورم عشق هاي بي اميد
باورم گريه و فغان وفرياد است
ديگر از خنده هايش نشاني نيست
از نگاه خيره و گرمش نشاني نيست
باز من و بيكسي وتنهايي
باز من و انتظار طولاني
باز هم ترانه بر باد است
باز هم گريز و فرياد است
باز من ماندم و جدايي و درد
آه و ناله و اشك هاي جاري  سرد
باز من ماندم و گل يادش
زخمه هاي نشسته بر بادش
باز من ماندم و نسيم سحر
چشم اميد بسته به  پايان سحر
ياز من ماندم و اميد بهار
آرزوي ديدار دوبارة يار
و غمي ديگر اضافه بر غمها
و شبي ديگر اضافه بر شبها
راد دلشده
زمستان 1389

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر