ای زدوران کهن مانده به جا , ای سمنو
گوئیــا خورده از
آب بقا , ای سـمنـو
من نـدانسته ام اول زکجا آمده ای
می روی باز ندانم به کجا , ای سمنو
تخت جمشید و ستونهایش زپا افتادند
تو همان طور بماندی سرپا , ای سمنو
هیچ سالی نشود بی رخ ماهت تحویل
سال نو را تو دهی زیب و صفا , ای سمنو
هفت سین ناقص و تحویل حمل بی ثمر است
گر نباشی تو سر سفره ما , ای سمنو
پدر و مادر من , آدم و حوا , ز ازل
از تو خوردند به عنوان غذا , ای سمنو
بهر اخلاف خود این تحفه به میراث گذاشت
نوح , چون رفت ازین دارفنا , ای سمنو
تویی آن شیره گندم که شد از خوردن تو
بوالبشر رانده ز درگاه خدا , ای سمنو
با وجودی که سیاهی تو , به پایت نرسند
پشمک و نقل و گز و باقلوا , ای سمنو
هر کسی خورد یک انگشت زتو , بر دارد
از سر صدق , ده انگشت دعا , ای سمنو
تا بود عیدی و تحویلی و رسم و روشی
باد این سنت دیرینه بجا , ای سمنو
راد دلشده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر